مرد ساندویج فروش(داستان) -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM           
گروه آموزشی حرفه و فن کنگان گروه آموزشی حرفه و فن کنگان گروه آموزشی حرفه و فن کنگان گروه آموزشی حرفه و فن کنگان گروه آموزشی حرفه و فن کنگان گروه آموزشی حرفه و فن کنگان
درباره وبلاگ


این وبلاگ در تاریخ29/11/1386 توسط سرگروه حرفه وفن کنگان طراحی گردیده است.امید است همکاران، دوستان و دانش آموزان عزیز با نظرات و پیشنهادات سازنده خود،در هر چه بهتر شدن مطالب این وبلاگ مرا یاری نمایند.
آرشیو وبلاگ
نویسندگان

مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود بیاید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است..
افغانی ها ضرب المثلی دارند بدین مضمون که اگر کسی به تو گفت اسب، به او اعتماد نکن... اگر دو نفر پیدا شندن و به تو گفتند، کمی درباره خودت فکر کن. اما اگر سه نفر پیدا شندن و به تو گفتند که اسبی حتماً یک زین برای خودت سفارش بده. این ضرب المثل به خوبی اثر القائات منفی دیگران را بر ما نشان می دهد.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر این صورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
گاهی اوقات ما اونقدر به افکار دیگران توجه می کنیم و به اونها اعتماد بی خودی می کنیم که نه تنها زندگی خودمون رو خراب می کنیم بلکه حتی دیگه چیز دیگه-ای رو نمی بینیم و چشمامون را به روی حقیقت ها می بندیم.
خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم. بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست.

با تشکر از برادر عزیزم جهت ارسال این مطلب




موضوع مطلب :

          
شنبه 88 مرداد 31 :: 9:45 عصر

پیوندها
آمــار سایت
رتبـه ما در گوگل
فروشگاه اینترنتی

فروشگاه اینترنتی میهن مارکت

فروشگاه اینترنتی میهن مارکت

به وقت کنگان
امکانات جانبی